معنی به طور فرضی

فارسی به انگلیسی

به‌ طور فرضی‌

Hypothetically, Presumptively

فرهنگ فارسی هوشیار

فرضی

بایا دان (صفت) منسوب به فرض: مسئله فرضی.

لغت نامه دهخدا

فرضی

فرضی. [ف َ رَ ضی ی] (ع ص نسبی) دانای علم فرائض. (منتهی الارب). فرایضی. (سمعانی). العارف بالفرائض. (اقرب الموارد). رجوع به فرایض و فرایضی شود.

فرضی. [ف َ رَ] (اِخ) علی بن محمدبن علی القلصادی، مکنی به ابوالحسن. او را کتابی در فرائض مذاهب چهارگانه ٔ سنت است به نام «شرح فرائض الشیخ خلیل الممالکی ». (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1445).

فرضی. [ف َ رَ] (اِخ) عبیداﷲبن محمدبن احمدبن محمدبن علی بن مهران الفرضی المقری ٔ البغدادی، مکنی به ابواحمد. امامی فاضل و پرهیزگار و ثقه بود. از قاضی ابوعبداﷲ محاملی و یوسف بن یعقوب بن اسحاق البهلول و جز آنان حدیث شنید. ابومحمد الخلال و ابوالقاسم ازهری را از وی روایت است. وی در شوال سنه ٔ 460 هَ.ق.به سن 82سالگی درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب).


علی فرضی

علی فرضی. [ع َ ی ِ ف َ رَ] (اِخ) ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی. مشهور به سید فرضی و ملقب به نورالدین. وی حکیم و ریاضیدان و عالم فرایض بود. در اصل از مردم شام به شمار می رفت. در حدود سال 808 هَ. ق. در قاهره متولد شد و در سال 870 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- عین المسموع فی شرح المجموع للکلائی، در فرائض. 2- الفوائد الجلیله فی حل الفاظ الوسیله، در حکمت. 3- الفوائد الربانیه فی شرح المبتکرات الحسابیه. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 5 ص 242 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 132).


ابن فرضی

ابن فرضی. [اِ ن ُف َ رَ] (اِخ) ابوالولید یا ابومحمد عبداﷲبن محمدبن یوسف بن نصر ازدی. از اعاظم ادبا و شعرا و فقهای اندلس. مولد او بقرطبه. در 383 هَ.ق. به شرق رحلت کرده و از راه قیروان بزیارت خانه رفته و در قیروان و مکه و مدینه و قاهره ادب و فقه فراگرفته و سپس بموطن خود بازگشته است. و چندی قضاء بلنسیه داشته و آنگاه که بربرها به قرطبه هجوم بردند (403) در خانه ٔ خویش کشته شده است. او راست کتاب نفیس تاریخ علماءالاندلس.


قاضی ابن فرضی

قاضی ابن فرضی. [اِ ن ُ ف َ] (اِخ) عبداﷲبن محمد. رجوع به ابن فرضی ابوالولید شود.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

فرضی

موهوم، نظری، واهی،
(متضاد) حقیقی

فارسی به عربی

فرضی

افتراضی، زامی

فرهنگ معین

فرضی

(~.) [ع.] (ص نسب.) تصوری، خیالی.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فرضی

پندارین

فارسی به ایتالیایی

فرضی

teorico

فارسی به آلمانی

فرضی

Obligatorisch [adjective]

اصطلاحات سینمایی

خط فرضی

خطی فرضی که بین دو یا چند بازیگر ترسیم می شود و دوربین باید در یک سوی این خط قرار گیرد تا به این ترتیب چند نما که از چند فاصله یا زاویه مختلف به هم پیوند می خورند، در دید بیننده اخلال و ناهمگونی به نظر نیاید.

معادل ابجد

به طور فرضی

1312

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری